وضعیت مشکوک در خانه ژازه
درست و غلطش پای همسایه های ژازه تباتبایی اما این طورکه هم محله ای ها می گویند چند باری عکاسی خارجی آمده از خانه و اشیا و مجسمه ها و نقاشیه ای خانه ژازه عکس گرفته و بعد از مدتی هم چند کامیون آمده و اجناس داخل خانه را بار زده اند و برده اند به کجا؟ این را دیگر همسایه ها نمی دانند و هیچ کس دیگر هم نه وراث و نه مسئولان میراث فرهنگی که البته این شایعات را رد می کنند و می گویند همه چیز سر جایش است.
خانه ژازه تباتبایی در خیابان طالقانی و کوچه ای به نام خودش جنب کوچه های پاییز و بهار و روبروی کوچه تابستان قرار دارد آن هایی که ژازه را می شناسند لابد می دانند چه خانه ای باید باشد این خانه در انبوهی از هنر خلاق و گرداگرد یک عمر هنرمندی.
خانه هست با همان دری که ژازه با یک تکه آهن قراضه که از شوش خریده بود روی درش نوشته ژازه مشتری زیادی پای خانه ژازه با زمینی که سه بر دارد نشسته است؛ آن هم از همین اهالی کوچه «اگر تکلیف سندش مشخص شود به قیمت خوب می خریم کجای تهران همچین خانه سه بری پیدا می شود؟ جان می دهد برجش کنی و به قیمت بفروشی و پول پارو کنی.»
این ها را همسایه ای می گوید که نقدا پای معامله است و می گوید: «وقتی وارث ها فکر میراث داری نیستند ما این وسط چه کاره ایم؟»
همسایه دیگری می گوید: «آن وقت ها که تهران آب ،داشت رود بزرگی از میان خانه رد می شد و اهالی خانه هندوانه و خربزه می انداختند وسط حوض و چه صفایی می کردند.»
خانه حدود پانصد متری با درهایی که آبی غلیظ رنگ زده شده و دزدگیرهایی که دورتادور ،خانه با دو نیمکت آهنی وسط حیاط و در انبوه درختان عرعر هرس شده، چندان جانی برایش باقی نمانده خانه ای با پنجره های چوبی باشکوه و شیشه های رنگی کوچک و بزرگ که معلوم است دست هنرمندی آن ها را کنار هم چیده کلاغ های آهنی آویزان روی ایوان قار نمی زنند و با نسیم ملایمی محزون بال بال می کنند.
روی دیواره بیرونی خوشرنگ آجر قرمز ،قدیمی کسی بلندبالا و فاخرانه نوشته است که لطفا و با احترام تمام اینجا آشغال نگذارید و از لطف شما ممنون این آدم مؤدب لابد می دانست روی دیواری مؤدبانه از نریختن آشغال می نویسد که ارزش تاریخی باورنکردنی ای دارد.
همسایه دیگری خاطرات قدیمی تری به یاد می آورد قرار بود شاه بیاید همراه فرح دیدن نمایشگاه ژازه آن وقت ها در خانه فقط از دو بر کوچه ها باز می شد. اطلاعات شاه آمد و دری از همین کوچه اصلی باز کرد، به علت مشکلات امنیتی می گویند شاه جلوی تابلویی می ایستد. در آن تابلو عده ای ایستاده بودند نقاشی مردی در جلویشان وارونه کشیده شده بود. شاه پرسیده بود این آدم کیست و با حالت تندی شنیده بود که این آدم تویی که وارونه خواسته های مردم را نگفته بود.
انجام می دهی و شاه هیچ نرده های فرفوژه ،قدیمی تراس و بالکن زیبا و حیاطی که درخت هایش خشکیده است از بیرون خانه هم پیداست. ژازه تباتبایی زمانی که در این خانه زندگی می کرد، می گفت دیگر حال و حوصله رسیدگی به آن را ندارد. نام این خانه و مشکلاتش فقط در آستان سالگرد ژازه آورده می شود و فراموش می شود. بحث خانه او که قرار بود به موزه تبدیل شود، در رسانه ها مطرح و مسئولان هم طبق معمول وعده و وعیدهایی می دهند اما به فاصله چند روز و چند هفته همه چیز فراموش می شود تا سال بعد و سالگرد دیگر و وعده هایی دیگر. ژازه دو برادر دارد که یکی از آن ها فوت کرده و دیگری مقیم ایران نیست. دو خواهر هم دارد که یکی از آن ها تنی است و آفاق نام دارد و دیگری ناتنی بنابراین تمام اختیارات خانه ژازه و اموال و آثارش در دست آفاق تباتبایی است. سال ۸۶ به دنبال بیماری و بستری شدن ژازه در بیمارستان با دستور سردار طلایی عضو شورای شهر تهران مقرر شد یک نفر به صورت تمام وقت از خانه ژازه محافظت کند اما گویا محافظت از آن، بعد از مرگش منتفی شد خانه ژازه حتا در زمان حیات وی هم از خطر در امان نبود تا جایی که اواخر سال ۸۵ به آن دستبرد زدند و شماری از مجسمه هایش به سرقت رفت. گویا این عاقبت مجسمه های هنرمندی است که محکوم شده است به شمع آجین شدن. شاید ژازه چنین عاقبتی را برای مجسمه هایش پیش بینی می کرد؛ زمانی که به شکل نمادین مراسم شمع آجین کردن خود را در تهران برپا کرد.
به هر حال این تفاهم به وجود نیامد و حالا خانه ژازه در آستانه تخریب قرار گرفته است و اگر مسئولان فکری نکنند همسایه های چرب زبان و در کمین نشسته لابد فکر دیگری می کنند برای خانه هنرمند خلاق ایرانی که خانه اش را قد جانش دوست داشت.
خسروسینایی: بعد از ژازه دیگر از آن کوچه رد نشدم
نام خانه ژازه تباتبایی را که می برم انگار دست گذاشته باشی روی زخم کهنه ای گوشه دل خسرو سینایی سینایی که گویی در بستر بیماری است چندان مایل به گفتگو نیست اما همه
توانش را جمع می کند تا در باره خانه رفیقش بگوید که حالا در کشاکش بین وراث و مسئولان فرهنگی بی سرانجام رها شده است. خسرو سینایی چند جایی بغض می کند و کلمات در گلویش پیچ می خورد لابلای اشکی که انگار چشم هایش را به نم می نشاند.
می گوید:« از روزی که ژازه فوت کرد دیگر از سر این کوچه رد نشدم.» می گوید هر جا که باشد و هر که بخواهد حاضر است برای سر و سامان دادن به خانه ،ژازه که برایش بسیار عزیز است حرف بزند و کاری انجام دهد.
* فکر کنم شما جزء کسانی هستید که زیاد به این خانه رفت و آمد می کردید؟
البته خاطره پنجاه سال زندگی و رفاقت با ژازه در آن خانه جا مانده است. این خانه با بیش از پنجاه سال فعالیت هنری مثل یک گالری هنری جایگاه نمایشگاه ها، شب شعرها و کنسرت های زیادی بود ما از سال ۴۲ در این خانه شب شعر داشتیم. آدم هایی مثل شهید ثالث نادر نادرپور و خیلی های دیگر در این خانه رفت و آمد داشتند.
* ژازه را چطوری تعریف می کنید؟
ژازه آدم اهل مقام و منصب نبود. عشقش این بود که برود میدان شوش آهن بخرد و بیاید در همین خانه جوشکاری کند و از آهن سخت، کار خلاقانه ای بیافریند. چندباری همراه ژازه رفته بودم میدان شوش آنجا که می رفت حال و هوای عجیبی پیدا می کرد. توی آهن قراضه ها می گشت یک هو می گفت اون یکی را نگاه کن ببین این تکه آهن چه بینی خوبی می تواند باشد.
ژازه آدمی پرانرژی بود که بسیاری از آدم ها را به فعالیت وادار می کرد خودش در نمایشگاهش و در آن خانه تا صبح شب کار می کرد. این خانه یکی از اولین محل های غیر دولتی فرهنگی در ایران بود فضای خانه ژازه به گونه ای بود که مثل آن ترکیب را شاید نشود در خیلی از موزه های دنیا پیدا کرد آدمی این حرف را میزند که بسیاری از مکان های این چنینی را در دنیا دیده است.
او نه فقط در مقام مجسمه ساز و نقاش بلکه باید در جایگاه یک هنرمند خلاق که برای کارهایش انرژی صرف می کرد و به دیگران انرژی می داد شناخته شود. یادم هست آن وقت ها که به کودکان در مدرسه ایران سوئیس نقاشی آموزش می داد، نقاشی بچه ها را برد وین و آن جا نمایشگاهی برگزار کرد.
ژازه در عین شوخی و خنده استعداد بی نظیری داشت تا با نیروی تخیل و انرژی اش همه ما را تا آخر عمر به تحسین خود وادار کند. از اینرو دائما می ساخت می نوشت نقاشی می کرد و گالری اش کاخ خصوصی بود که آن را به همه جا ترجیح می داد و تا آخرین لحظه عمرش در میان فرزندان آهنیاش زندگی کرد.
ژازه فرد خاصی بود که قطعا اگر در جای دیگری از دنیا کار می کرد، حتما به مدارج بالایی می رسید در حالی که در ایران آن قدر که باید شناخته شده نبود. در صورتی که او پنجاه و چند سال از عمرش را صرف هنرش کرد و در اوج خلاقیت آثار بی نظیری را به ثبت رساند.
ژازه از آن دست هنرمندانی بود که از لحظه خلاقیتش لذت می برد، زیرا در آن لحظه که خلق می کرد یک آفرینش شکل می گرفت که او را به هیجان می آورد.
*بعد از فوت ژازه دوستانش برای سر و سامان گرفتن خانه کاری از دستشان برنیامد؟
اوایل فوت ژازه به همراه دوستان خیلی سعی کردیم که آن جا را به موزه ای تبدیل کنیم. تلاش هایمان بی اثر ماند. به هرحال ما از نظر قانونی منشأ اثر نبودیم و همه چیز خارج از دسترس ما برای تصمیم گیری بود.
*با وراث خانه و برادرش صحبت نکردید؟
آن اوایل یک بار با برادرش در مورد خانه صحبت کردم و گفتم اگر بخواهد به شکل دولتی این خانه و مجموعه را حفظ کند باید از یک سری آدم پرنفوذ و سرمایه دار دعوت کند برای دیدن کارها و مقداری از کارها را بفروشد و با پول آن موزه و خانه را روبراه کند پیشنهاد واضح من این بود تا به این ترتیب مشکل مالی هم برطرف شود اما این اتفاق هیچ وقت نیفتاد و به نتیجه نرسید.
* قبل فوت خودش برای خانه و حفاظت از آن کاری انجام نداده بود؟
ژازه روی خانه اش متأسفانه خیلیحساسیت داشت و هر وقت در این مورد حرفی به میان می آمد، نسبت به این حرف ها مشکوک بود و به حرف رفقای دلسوز هم گوش نداد همیشه می گفتیم ژازه بعد از تو معلوم نیست سر این خانه و وسایلش چه می آید باید هیئت امنایی تشکیل بدهی تا بعد بشود به شکل قانونی کاری کرد که البته به خاطر این حساسیتی که داشت گوش نکرد و خانه هم همین طور بی سرانجام ماند.
* مسئولان فرهنگی مثل میراث فرهنگی و شهرداری در این مورد چه کاری انجام دادند؟
بعد از فوت ایشان سازمان میراث فرهنگی و شهرداری و وراث خانه با هم جلسه گذاشتند و صحبت کردند ولی من دقیقا نمی دانم که چه اتفاقی افتاد که کارها به نتیجه نرسید و خانه در همین وضعیت بی سرانجامی ماند حالا هم این طورکه می گویند، شرایط مناسبی ندارد.
* به نظر شما برای حل این مشکل مسئولان سعی خودشان را کردند؟
مسئولان شاید اگر در این خانه فرش بافته شده بود و مینیاتور کشیده می شد رغبت بیشتری برای رسیدگی به اوضاع این خانه داشتند اما هنری که در این خانه خلق می شد شاید برای خیلی ها اصلاً هنر به حساب نمی آمد. خودم دیده ام که می گویند: «خوب که چی؟ این ها یک مشت آهن پاره است.»
در حالی که همین چندوقت پیش در موزه هنرهای معاصر هنرمندی به اسم آرمان از فرانسه آمده بود و نمایشگاهی از کارهایش برپا شده بود. اما اگر کسی کارهای ژازه را دیده ،باشد، متوجه می شد که او خیلی پیشتر شروع کرده بود و کارهایش هم خیلی خلاقانه تر بود.
بخشی از کتاب “آمدیم خانه نبودید”
مربوط به ژازه تباتبایی
صفحه ۶۷۵ الی ۶۹۲