ساختمان هایی شلخته و درهم در میان حیاط بزرگ مثل علف هایی هرز و بیریشه بالا آمده اند از کاج هایی که دکتر حسین قریب در کروکی خانه پدری اش می کشد خبری نیست؛ همان کاج هایی که گرداگرد خانه در میدان فلسطین قد کشیده بودند ماشین ها گرداگرد خانه قدیمی دکتر محمد قریب پارک کرده اند. حیاط پارکینگ شده است و خانه رنجور و بی سرپناه نشسته آن وسط برای در امان ماندن ماشین ها ایرانیت ها گرداگرد پارکینگ سایبان شده اند اما هیچ تابلویی از طرف میراث فرهنگی بر دیوارهای قرمز رنگ آجری این خانه قدیمی وجود ندارد تا جلوی تخریب بیشتر را بگیرد. قسمتی از نمای بیرونی ساختمان با روکش کنیتکس پوشانده شده است. به جای ساختمان مطب دکتر قریب هم ساختمان های جدید نامرتب و بی ریختی بالا آمده اند استخر حیاط پر شده است و درخت ها غایبند.
نگهبانی جلوی در سازمان تبلیغات سرش را به علامت تأیید تکان می دهد یعنی این که نشانی را درست آمده اید. با حراست هماهنگ می کند اما بچه های حراست با تعجب نگاه می کنند: «واقعا اینجا خانه دکتر قریب بود.»
با راهنمایی و همکاری آن ها وارد ساختمان می شویم ساختمانی که حالا دیوارهای داخلیاش با نمایی از چوب پوشانده شده است تا شکل مدرن و امروزی پیدا کند کارمندان هم کم و بیش می دانند که خانه متعلق به دکتر قریب است اما میراث فرهنگی در باره شرایط نگهداری ساختمان هیچ گونه تذکری به مالکان نداده است.
خانه دکتر قریب توسط شهردار وقت ،تهران مهندس ابتهاج در سال ۱۳۱۸ با کمک معماران ایرانی و خارجی ساخته شده است و از نظر میراث فرهنگی ارزش ثبت و نگهداری دارد.
در شرایطی که تلویزیون ایران صدها میلیون تومان خرج سریال تلویزیونی روزگار قریب می کند تا بلکه بتواند پدر طب کودکان در ایران را در خاطره ها زنده کند خانه مسکونی اش بی پناه در میان اگزوز خودروهای سازمان دود می خورد و هر آن بیم آن می رود که حتا دستور تخریب آن صادر شود. همان طور که ساختمان مطب تاریخی اش هم تخریب شد.
دکتر حسین قریب – فرزند دکتر قریب – از تلاش هایش برای نجات خانه می گوید. تلاش هایی که بی پاسخ می ماند، آن هم با وجود آشنایی نزدیکی که دکتر حسین با مسئولان دولتی دارد. دکتر اولین مطبش را در خیابان ولیعصر به مبلغ صد تومان اجاره کرد .در طبقه بالا، دکتر صالح و بعد دکتر عاملی طبابت می کردند.
دو اتاق این ساختمان اختصاص به مطب داشت و باقی در اختیار خانواده دکتر قریب گذاشته شده بود. ظاهرا دکتر صبح ها به خدمت نظام مشغول بود و درآمد مطب تکافوی زندگی و اجاره خانه و سایر خرج ها را نمی کرد حق ویزیت دو تومان و عیادت در خانه سه تومان بود. صاحبخانه مردی به نام آقای ناظمی بود؛ از آن صاحبخانه های خوش اخلاق و خوش مشرب.
بچه های دکتر که بزرگ شدند، خانه برایشان تنگ شد و احتیاج به جای وسیع تر و بزرگتری داشتند یک روز دکتر قریب در سلمانی می شنود که مهندس ابتهاج خانه ای در میدان فلسطین دارد که در معرض فروش است. باغچه ای وسیع و ساختمانی بسیار عالی این خانه به مبلغ ۱۲۰ هزار تومان خریداری شد.
زهرا قریب در جایی می گوید: «بعد از گذشت هفت سال در خیابان ولیعصر صاحب خانه مجللی شدیم روزی که خواستیم به محضر برویم دکتر به من گفت که می خواهم این خانه را به نام شما بخرم اصلاً باورم نمی شد. مدت ۲۷ سال در آن خانه با خوشی و شادی گذشت .بچه ها به دبستان فردوسی در خیابان طالقانی (تخت جمشید (سابق می رفتند و بعدا ناهید به مدرسه انوشیروان دادگر و مریم به مدرسه ژاندارک سابق و حسین به دبیرستان البرز رفتند.»
حالا ساختمانی که خاطرات بسیاری در مورد آن وجود دارد میان دود ماشین های پارک شده در آن دودزده است و دارد خفه می شود.
دکتر حسین قریب خودکارش را برمی دارد و روی نسخه بیمارستان مهراد شروع می کند به .نقاشی نقاشی و کروکی از خانه ای که در آن ۲۷ سال زندگی کرد و وجب به وجبش را می شناسد:« اینجا را نگاه کنید اینجا مطب بود. این طرف تر ،خانه بعد چمن و بعد هم استخر قرار داشت.»
شانس آورده ایم و حالا روبروی اتاق دکتر حسین قریب هستیم. دکتر حسین در مهلت یک هفته ای از آمریکا به ایران سفر کرده تا بیمارانش را در بیمارستان مهراد ویزیت کند.
با وجود وقت بسیار کم و بیمارانی که پشت در منتظر هستند، با چهره ای گشاده و مهربان فرصت را غنیمت می شمارد تا ناگفته ها را در مورد پدرش و خانه پدری بگوید.
در حالی وارد اتاق دکتر می شوم که بیماران پشت در اصرار دارند بگویند با مهربان ترین و انسان ترین دکتر دنیا ملاقات می کنیم.
* به آن خانه سر هم می زنید؟
بله هر چند وقت یک بار می روم و سری می زنم خانه حالا شده است پارکینگ استخرش را پر کرده اند و کاج هایش را هم کنده اند. هر شش ماه یک بار که می آیم می روم سری می زنم و وضعیت را بررسی می کنم.
* پدرتان خانه را کی و به چه مبلغی خرید؟
پدرم خانه را از شهردار وقت تهران در سال به قول شما ۱۳۲۴ خرید، به قیمت ۱۲۰ هزار تومان و تا سال ۱۳۵۲ در این خانه زندگی کرد .خانه را پنج سال قبل از انقلاب به مهندس فرمانفرمایان و پروفسور عدل فروختند.
آن ها به ساختمان و معماری خانه دست نزدند و حالا هم شده است پارکینگ سازمان تبلیغات اسلامی .
* ظاهرا برای تبدیل خانه به موزه و کتابخانه خودتان دست به کار شده اید؟
بله چندین سال پیش با آقای دکتر حبیبی ولایتی لاریجانی و شهردار وقت تهران نامه نگاری کردم و پیشنهاد دادم این خانه تبدیل به موزه شود.
منطق هم این بود که سازمان تبلیغات اسلامی با چهار اتاق هم کارش راه می افتد اما این خانه باید تحت نظر میراث فرهنگی قرار گیرد. با توجه به این که ساختمان مطب خراب شده ساختمان اصلی باقی مانده است.
* خانه پدر لابد مراجعه کننده زیادی داشت؟
فقط پدرم از ساعت سه تا نه شب مریض می دیدند مریض ها در روز جمعه و تعطیلی هم می آمدند در می زدند و پدرم بی هیچ ابایی آن ها را می دید. در حقیقت این خانه کلینیک ۲۴ ساعته دکتر قریب بود.
فضای اطراف خانه را می توانید برایمان تصویر کنید؟
آن اطراف پر از باغ و درخت کاج بود. آن قدر که وقتی پدربزرگم فهمید که خانه ای در میدان فلسطین کاخ سابق خریداری شده گفته بود: «پسر مگر دیوانه شده ای چرا مطب را برده ای خارج از شهر. حالا مردم چطوری بیایند برای مداوا» در حقیقت ضلع شمالی میدان کاملاً خالی بود و آب کرج هم می آمد در بلوار و بقیه هم بیابانی بود.
* حالا تهران را چطوری می بینید؟
تهران شلوغ است. آن وقت ها فقط در تهران باغ و درخت می دیدیم حالا بزرگراه و برج و خب خاطرات ما را هم خراب کرده اند.
*قصد ندارید برای همیشه بیایید ایران؟
سالی دو سه مرتبه می آیم برای شرکت در کنگره ها و به آقای لاریجانی و عزیزی سر می زنم ولی امسال قصد کرده ام که در صورت امکان برای همیشه برگردم ایران .
چلوکبابی و دکتر قریب؛ واژه هایی که پیوند دادنشان به هم از عجایب روزگار غریب ماست اما در شهری که نام پدر طب کودکان روی یکی از خیابان هایش تا همین دو سال پیش برای عابران آن غریبه بود و حالا به کمک سریال روزگار قریب بیمارانی که گذرشان به مرکز تشخیص طبی می افتد با دیدن تابلوی خیابان لبخند می زنند عجیب نیست که ما در چلوکبابی نایب دنبال ردپای دکتر محمد قریب بگردیم. مجسمه دکتر قریب یکی از سیزده مجسمه ای است که در سالن اصلی چلوکبابی نایب در خیابان خالد اسلامبولی قرار دارد. در دکوراسیون چلوکبابی که تلفیقی از سنتی و مدرن است نیم تنه های بزرگان ایرانی کنار هم قرار گرفته اند عباس یمینی شریف دهخدا، نیما یوشیج و… رفیعی در نبود آقای نایب بزرگ مدیریت رستوران را بر عهده دارد خوشحال است که بالاخره در مورد حضور نیم تنه های بزرگان ایرانی در چلوکبابی سؤال می کنند: «در واقع ما برای تأسیس رستوران نایب اهداف فرهنگی هم در نظر گرفته ایم با توجه به اینکه در رستوران ما افراد سرشناس و خارجی ها رفت و آمد می کنند وجود این مجسمه ها به نظر ما لازم بود تا فرهنگ ایران را به آن ها بشناسانیم.»
* مشتری های خارجی در مورد مجسمه ها از خدمه سؤال هم می کنند؟
برای خدمه توضیح داده ایم تا در صورتی که مورد پرسش قرار بگیرند بتوانند در مورد مجسمه ها توضیح کافی بدهند.
* انتخاب مجسمه دکتر قریب کمی عجیب به نظر می رسد؛ با توجه به اینکه دکتر قریب تا همین چندوقت پیش برای بسیاری از مردم چندان شناخته شده نبود.
این مجسمه ها چندین سال پیش طراحی و ساخته شده اند و حتا از طراح و سازنده شان هم اطلاع کافی ندارم اما در همان فهرست اولیه نام دکتر قریب جزو اولین هاست.
بخشی از کتاب “آمدیم خانه نبودید”
مربوط به محمد قریب
صفحه ۸۷۲ الی ۸۸۷
جاویدو در زمینه تولید محتوا و ساخت تیزر برای فروش خانه و ملک و همچنین کارشناسان فروش فعالیت می کند.
شماره تماس: ۸۸۸۹۸۳۸۳
طراحی شده با ❤ در 1401 خورشیدی