سهم استاد بهزاد یک کاشی روی دیوار

می گردم دنبال رد سایه ای از خودمان توی آفتابی که نشسته روی بام ساختمان های خیابان انقلاب پریده و بینوا ،بوق ،دود، داد و بیداد مسافرکش ها بی آرتی قرمز اعتراض میوه فروش به زنی که توی سبزی های صبح شنبه ای افتاده است، صدای سایش کاغذ روزنامه شاگرد نمایشگاه خودرو روی شیشه هایی که از قدش بلندترند. دنبال خانه استاد بهزاد می گردم می پرسند کدام بهزاد؟ تعجب ندارد، بهزاد نقاش و مینیاتوریست معروف کسی نمی داند. نه که رد خانه اش را ،ندانند کسی خودش را هم نمی شناسد چطور می توانم استاد بهزاد را در جمله ای کوتاه و مقطع برای عابرانی که عجله دارند تعریف کنم شاید یک مثال از تلویزیونی که مردم دیدنش را به هر چیزی ترجیح می دهند بهترین گزینه باشد کدام برنامه تلویزیون را نشانی بدهم که عکسی از یک نقاشی مینیاتور استاد را در زاویه دید قرار داده باشد،  سعی کردن بیهوده است. می رسم به نگهبانی خانه.

سؤال هایم برای نگهبان خانه استاد حسین بهزاد چندان خوشایند نیست نه این که خوشایند نباشد، هست اما پاسخی در مقابل آن ها ندارد کوچه های خیابان انقلاب را گز می کنم. کوچه به کوچه سوپری ها لابد آدم های محل را بهتر می شناسند و معاملات ملکی ها خانه ها را سؤال ساده ،است دنبال خانه استاد حسین بهزاد می گردیم که نشانی اش را حوالی همین خیابان انقلاب بعد از میدان در کوچه پس کوچه های خیابان اوستا داده اند. مثل همیشه مثل هر جا مثل هر ،گزارش هم کوچه ای ها رد خانه آشنای محله شان را گم کرده اند: «این قدر ساختمان قدیمی این اطراف هست که ،نگو بگردید پیدا می کنید.»

معاملات ملکی سر خیابان کلهر بالاخره نشانی خانه را می داند خانه استاد بهزاد الآن مرکز آموزش هنرهای سنتی شده خانم من توی همین مرکز ثبت نام کرده است.»

نشانی می شود خیابان نوفلاح، نبش کلهر .

از همان دور هم می توان زیبایی ساختمان را دید که از خیر ایوان های رو

به خیابانش گذشته است. البته شاید این ایوان ها روزگاری نه چندان دور رو به باغ های اطراف میدان انقلاب باز می شد، همان جاها که به امجدیه معروف بود. ساختمان برخلاف خانه هایی که ردشان را گرفته،ام پابرجاست بندکشی های میان آجرهایش تازه است و در آهنی اش از همان هاست که همسایه چند قدم آن طرف تر هم به دروازه خانه اش نصب کرده ساختمان تازه ،است ساختمان قدیمی ظاهرا بازسازی شده و در اختیار مرکز هنرهای سنتی قرار گرفته است و حالا صدای استادها در راهروهای بازسازی شده می پیچد نگهبان برای سؤال های ما پاسخ های قانع کننده ای ندارد. می گوید که این ساختمان را استاد بهزاد به شرط آن که کلاس آموزش های هنری در آن برگزار شود در اختیار میراث فرهنگی قرار داده و میراث هم دانشکده ای علمی – کاربردی در آن راه انداخته است. تصویری از استاد حسین بهزاد همراه با بیوگرافی روی دیوار ورودی نصب شده است. در تصویر استاد در جایی که به قول نگهبان همان ورودی ساختمان کنونی است روی زمین چمباتمه زده درهای قدیمی پشت سرش پیداست. درهای زیبای قدیمی به درهایی که الآن در ساختمان به کار رفته است هیچ ربطی ندارد.

سؤال های متعدد ما بی جواب روی هوا می ماند آیا سازمان میراث فرهنگی اجازه بازسازی این ساختمان را داشته است؟ «آیا مرمت این بنا نمی توانست به گونه ای انجام شود که حال و هوای قدیمی اش را حفظ کند و خاطره گذشته ها از روی در و دیوارش زدوده نشود؟ نباید تابلوهایی در اطراف خیابان باشد و در کنار بیوگرافی استاد تاریخچه ای از ساختمان را که در گوشه این خیابان چمباتمه زده است یادآوری کند؟ »

میراث فرهنگی می گوید که ساختمان خانه استاد حسین بهزاد، نگارگر و

 

مینیاتوریست معروف، طبق توافق صورت گرفته میان وکیل خانواده اش با سازمان میراث فرهنگی در سال ۷۱ در اختیار سازمان میراث فرهنگی گذاشته شده است. ظاهرا بازسازی و مرمت ساختمان پنج شش سالی به طول انجامید و پس از آن به مرکزی برای آموزش هنرهای سنتی نظیر نگارگری منبت کاری معرق ..و… تبدیل شد که استادان منتخب سازمان میراث فرهنگی عهده دار آموزش این هنرها برای علاقه مندان هستند.

برای توضیح بیشتر سراغ برادرزاده استاد حسین بهزاد نعیم عنقا را می گیریم که ظاهرا در ایران حضور ندارند. این ساختمان محل تولد استاد بهزادنیست. او در اردیبهشت سال ۱۲۷۳ در محله روبنده دوزها نزدیک بازار اصلی به دنیا آمده و بعدها با خانواده اش در این خانه سکنا گزیده است. خانه ای که حالا هر روز از پله های بازسازی شده اش دوستداران نقاشی بالا و پایین می روند تا هنر بیاموزند اجازه ورود به طبقات بالاتر داده نشد روی دیوارهای ساختمان جز کاشی ای که اسم استاد روی آن نوشته شده است و عکسی از او در کنار راه پله ها نشانه ای از قدمت وجود ندارد. اما هر چه باشد ساختمان هنوز پابرجاست با دیوارهایی که حتا از دور هم نشانی خانه بزرگی را می دهند.

ماجرای خیابانی به نام استاد حسین

خیابان استاد حسین بهزاد این خیابان در حال حاضر در تهران وجود ندارد اما حدود سی سال قبل خیابانی را که خانه استاد حسین بهزاد در آن قرار گرفته است، به احترام او به نامش کرده بودند. بعدها با توجه به آنچه در خیابان اتفاق می افتد نام خیابان به نوفلاح تغییر می کند.

با سردبیر مجله تندیس که همین چند سال پیش با همکاری نگارخانه برگ مراسمی را برای گرامی داشتن نام استاد برگزار کرده،اند در مورد ماجرای این خیابان گفتگو کرده ام.

* ماجرای خیابان استاد بهزاد چیست؟

بعد از مرگ استاد در دهه چهل مجلس تصویب می کند که خیابانی را به نام ایشان نامگذاری کنند و مستمری هم برای استاد در نظر می گیرند اما بعدا نام این خیابان عوض می شود.

* نزدیکان استاد بهزاد چه نظری داشتند؟

تا زمانی که پرویز پسر استاد بهزاد، زنده بود از طرف سازمان میراث فرهنگی تملک می گیرند و پسرش هم مدتی در آن زندگی می کرد بعد سازمان میراث فرهنگی خانه را به شرط حفظ کردن آن خریداری می کند.

* ظاهرا سازمان میراث تعهداتی هم در این زمینه داده بود؟

بله تعهداتی داده بود که یکی اش این بود که خیابان را به نام استاد بهزاد برگرداند اما هیچ کدام از این تعهدات انجام نشد و خانواده اش هم دیگر پیگیر نشدند البته پیگیریشان هم نتیجه چندانی نداشت در واقع سازمان در این مورد خلف قرارداد کرده است.

* الآن از خانواده استاد کسی نیست که پیگیر ماجرا باشد؟

آقای عنقا برادرزاده ایشان هست.

بخشی از کتاب “آمدیم خانه نبودید”
مربوط به حسین بهزاد
صفحه ۶۶۳ الی ۶۷۶