پله پله تا خانه زرین کوب

سید نورعلی خانه را گشت، آن قدر با هم‌ولایتی اش با بیل و تیشه به خانه قدیمی کوفتند تا جان سپرد. خانه ای که هنوز هم نام عبدالحسین زرین کوب روی فیش های آب و برقش جا خوش کرده است. حالا خانه دراز به دراز خوابیده زیر نور آفتاب و شالوده آپارتمان صد متری زیرش پهن شده است . آجرپاره های تنش را هم ردیف کرده اند تا دوباره آن ها را بکارند در آپارتمانی که قرار است بسازند.  شاید روح قدیمی خانه زرین کوب برکت بدهد به آپارتمان های بدترکیبی که خیابان ها را از نفس انداخته اند.  
سید نورعلی چشم هایش شده است چهارتا!” زرین کوب کی هست؟ ما خبر نداریم وظیفه ما خراب کردن است، خراب می کنیم برای یک لقمه نان.”  ابوالفضل گرد و خاک سر و صورتش را می تکاند “این قدر از این خانه ها خراب کرده ایم که این تویش گم است.”

  • پله اول: همسایه بی آزار

خیابان میرزای شیرازی، کوچه سیزده. این کوچه روزگاری نه چندان دور برای دانشجویان دانشگاه تهران که حالا خودشان شده اند استاد، کوچه نام آشنایی بود. خانه قدیمی استاد زرین کوب آن جاست که کتابخانه شخصی اش هم در آن قرار داشت و محل تدریسش هم بود.
مهدی یاسمی پیرمرد همسایه خانه زرین کوب، روزهایی را به یاد می آورد که کوچه شلوغ می شد:«دانشجوها می آمدند اینجا و پشت در صف می کشیدند، خیلی رفت و آمد داشتند. حق همسایگی را بجا می آوردند. بعضی وقت ها استاد به خاطر بیماری دیر می کرد. عبدالحسین زرین کوب همسایه خوبی بود و بی آزار، سرشان توی کار خودشان بود و حق همسایگی را بجا می آوردند.»

کوچه هنوز هم در قرق خانه هایی است که طبقاتشان به یکی دو تا نمی رسد. باغچه ای دارند که بوته های رز از دیوارهایش آویزان است و حیاط کوچکی که صبح به صبح به اهالی خانه سلام می گوید. آپارتمان ها هم هستند اما زور خانه های حیاط دار همچنان می چربد.
 پارک میرزای شیرازی روبروی کوچه و پمپ بنزین کمی بالاتر عبورومرور را آسان تر می کند. مرکز آموزش علمی و کاربردی هم توی همین کوچه است که البته صاحبش نه زرین کوب را می شناسد، نه خانه اش را.

  • پله دوم :خریدار هاکوپیان

هاکوپیان اولین خریدار خانه زرین کوب بود. ظاهرا دکتر زرین کوب بیمار می شود و بیماری آن قدر پیشرفت می کند که مجبور می شود برای معالجه برود خارج از کشور و خانه را به اجبار بفروشند به آقای هاکوپیان معروف که لابد آن روزها آن قدر معروف نبود؛ آقای هاکوپیان خانه را در همین شرایط نگهداری می کند تا این که دو سه سال پیش خانه را به قیمت ۹۵ میلیون تومان به شخصی به نام آقای کمال می فروشند.
حسین کمال که انگار اولین بار است که تاریخچه خانه را اینطور دقیق برای کسی بازگو می کند، می گوید :«من اسم عبدالحسین زرین کوب را روی فیش های تلفن و آب و برق می دیدم اما نمی دانستم که ایشان صاحب اولیه خانه بوده اند. قبل از خراب کردن خانه، دوستان و آشنایان و انگاری دانشجویانشان هنوز هم به این خانه زنگ می زدند. این خانه توسط بعضی از دوستانم به من معرفی شد و من به قیمت ۹۵ میلیون تومان از آقای هاکوپیان خریدم».

آقای کمال کارخانه رنگ سازی دارد و خانه ای را که حالا خراب شده است با جزئیات به خوبی به یاد می آورد. «به نظرم خانه بازسازی کامل شده بود.  ظاهرا در زیرزمین خانه مراسم احیا برگزار می شد. فکر کنم که این خانه و خانه بغلی در حقیقت یک خانه بود که بعدا از هم جدا شده بودند. حتا مجبور شدیم وقت تخریب بعضی از آجرهای خانه بغلی را بتراشیم.»

آخرین چیزی که از بنای قدیمی در ذهن آقای کمال به جا مانده یک کتابخانه است: «البته من از کتابخانه بزرگ و قدیمی که در زیرزمین خانه بود، متوجه شدم که این خانه مال یک آدم درست و حسابی و کتابخوان است اما دقیقا نمی دانستم که این آقایی که اسمش روی فیش های آب و برق آمده، چه کاره است و در چه حوزه ای فعالیت می کند.»

وقتی برای آقای کمال توضیح می دهم که اگر بنا را به میراث فرهنگی معرفی می کردید ممکن بود ثبت ملی شود و سود بیشتری می بردید، می گوید: «این خانه هشت سال پیش به من فروخته شده و تا حالا کسی مدعی نبود، حالا که خراب شده هزارجور مدعی پیدا کرده است. میراث فرهنگی اگر می خواست کاری بکند که کرده بود، می گویید که میراث فرهنگی جای خانه استادی به این بزرگی را که اینقدر شما ازشان تعریف می کنید نمی دانست و پیگیر خانه اش نبود؟»  

مهندس رضا ولیان که پیمانکار ساخت آپارتمان جدید است درباره بافت خانه قدیمی که حالا دیگر اثری از آن نیست می گوید:« اگرچه معماری خانه جدید بود مثلاً سرویس خواب پلان جدید داشت اما ساختمان های جدید یک خواب را یک طرف و خواب دیگر را طرف دیگر می سازند اما خانه ای که ما خراب کردیم کل خواب ها در انتها قرار داشت و یک پیش فضای خواب تعریف کرده بود. خلاصه بافت معماری ساختمان قدیمی بود. پله ها هم دو طرفه بودند و برای هر واحد جدا توالت و حمام وجود داشت که در خانه های قدیمی تا چندین سال پیش چنین طرحی وجود نداشت. »

  • پله سوم: آشپزباشی در خانه زرین کوب

خانه قدیمی ای که درست سر جنازه و لاشه اش رسیده ام تا همین چندوقت پیش مهمان داشت. مهمان های مهمی مثل محمدرضا هنرمند و پرویز پرستویی و معتمد آریا؛ این خانه یکی از لوکیشن های ساخت سریال آشپزباشی بود.

آن زمان مسئول روابط عمومی سریال تعجب کرد از این که گفتم این خانه مال جناب زرین کوب بود و می گوید :«فکر نکنم این موضوع را دست اندرکاران فیلم و آقای هنرمند و هنرپیشه ها می دانستند وگرنه در طول کار به این مسئله اشاره می کردند.»
می گویم: «حالا که کار از کار گذشته و خانه دیگر خراب شده است.
می گوید: «شاید اگر قبلاً اطلاع داشتیم می توانستیم جلوی تخریبش را بگیریم شاید انتظار بی‌جایی باشد وقتی نهادهای مسئول از جا و مکان خانه خبر داشتند و می دانستند به زودی تخریب می شود کاری نکردند و حالا انتظار داشته باشیم که هنرمندان بدانند لوکیشن سریالی که در آن بازی می کنند خانه استاد گرانقدری بود.»

  • آخرین گفتگو با قمر آریان؛ همسر زرین کوب

قمر آریان بریده بریده حرف می زند، می شود صدای ناموزون زنی را شنید که ساکن خیابان زرتشت شرقی آپارتمان های بهجت آباد است و روزگاری نه چندان دور با وام یکی از بانک ها با قسط ۳۵۰ تومانی خریداری شده است؛ خانه ای که دکتر زرین کوب با همسرش قمر آریان سال های سال در آن زندگی کردند هنوز هم پابرجاست. قمر آریان خود نویسنده و پژوهشگر چیره دستی است که این روزها با بیماری دست و پنجه نرم می کند.

* ظاهرا حالتان چندان مساعد نیست؟

خیر، پیری و هزار درد بی درمان. یک سال است که بیمارم، بدنم متورم شده است و دکترها چندان سر از کار بیماری ام در نیاوردند.

*از خانه برایمان بگویید

آن قدر بیماری بر من مستولی شده است که فرصت فکر کردن به خانه را ندارم. حالم که خوب بود توی همین آپارتمان به راحتی زندگی می کردم همسایه ها هم که خوبند ولی الآن در این وضعیت شرایط فرق می کند.

* ظاهرا ملاقات کننده زیاد دارید؟

بله. چند وقت پیش در بیمارستان پارسیان بستری بودم، استادان ادبیات خیلی آمدند و رفتند.

* از ازدواجتان با دکتر بگویید

من در دانشکده ادبیات فارسی با دکتر زرین کوب آشنا شدم ایشان سال پیش از آن هم به دانشگاه آمده بود، اما دوباره برگشته بود. در بیشتر دروس همکلاس بودیم، حتی در دوره دکتری.
 زمانی دیدم که خیلی به او احتیاج دارم، برای این که هزار مسئله بود که من می خواستم بدانم و تنها او می دانست.  وقتی از من خواستگاری کرد قبول کردم و همراه با هم به مشهد پیش پدر و مادرم رفتیم. وقتی به پدرم گفتم آقای عبدالحسین زرین کوب که اهل علم و مطالعه است از من چنین خواهشی کرده است، پدرم گفت: «من مقالات ایشان را خوانده ام ایشان باید پیرمرد باشد.»

گفتم:« ایشان فقط سی سالشان است.»
پدرم گفت: «نویسنده این مقاله ها پخته تر از آن است که ایشان نشان می دهند.» همه این را می گفتند .

 عظیم زرین کوب برادر کوچک عبدالحسین زرین کوب


او رسم برادری به جا می آورد و همچنان با ذوق بسیار از ردپای گم شده برادرش توی شهر تهران می گوید. غبطه و افسوس اما از کلمه هایش پیداست، برای شهری که رسم استاد همشهری را بجا نیاورد.

*خانه ای که الآن خانم قمر آریان در آن زندگی می کنند در چه سالی ساخته شد؟

این خانه ها که به آپارتمان های بهجت آباد معروفند به بعضی از اشخاص داده می شد که بعدا همه جور آدمی آن ها را خریداری کرد. قیمت این خانه ها ششصد هزار تومان بود و حدود ۱۳۰ متر و دوخوابه.  دکتر زرین کوب با گرفتن وام توانست این خانه را بخرد. قسط این خانه ۳۵۰ تا تک تومانی بود که تا همین چندوقت پیش خودم می بردم بانک و پرداخت می کردم.

* آن خانه خیابان میرزای شیرازی را کی خریده بودند؟

آن خانه خیلی قدیمی بود، شاید حدود پنجاه شصت سال پیش، آن جا کتابخانه ایشان قرار داشت. وقتی انقلاب فرهنگی شد و دانشگاه ها تعطیل شدند، دکتر بازنشسته شده بود ولی از ایشان خواسته بودند دوباره تدریس کنند؛ چون حال ایشان چندان مساعد نبود در همین خانه ای که در خیابان میرزای شیرازی بود کلاس درس دایر می کردند و دانشجوها هم مشتاقانه در کلاس درس ایشان در همان خانه حاضر می شدند.

*چه خاطره ای از آن خانه برای شما باقی مانده است؟

دکتر بسیار منظم و وقت شناس بود. با این که حال و احوال درست و حسابی نداشت اما هفت و نیم صبح می آمد و در را باز می کرد تا مبادا دانشجو پشت در بماند. این حساسیت دکتر همیشه باعث تعجب من می شد.

*کتابخانه شخصی ایشان ظاهرا بسیار غنی بود الآن این کتابخانه کجاست؟

 

کتابخانه شخصی ایشان به مرکز دایره المعارف اسلامی هدیه شد.  این مرکز در کامرانیه است، در یک اتاق وسایل شخصی که دکتر بیشتر با آن ها کار می کرد در این اتاق قرار دارد. البته اکثر استادان و مشاهیر کتابخانه هایشان را به این مرکز اهدا کردند. این کتاب ها شماره گذاری و قفسه بندی شده است و در اختیار متخصصان فن قرار داده می شود.

* بیشتر از خلقیات دکتر برایمان بگویید.

اگر به پرونده دکتر مراجعه کنید می بینید که هیچ شغل مدیریتی خاصی قبول نکرده اند. او از لحظه لحظه زندگی اش استفاده می کرد و طوری کار می کرد که انگار وقت و فرصت کافی برای پایان کارش ندارد.

* هرگز به خیابانی به نام زرین کوب فکر کرده اید که پیشنهادش را به شورای شهر بدهید؟

من که نباید دنبال این کارها بروم خود شهرداری باید پیشتاز بشود تا بچه های این شهر از خودشان بپرسند این آدمی که نامش را روی این خیابان گذاشته اند کیست تا آدم های تأثیرگذار این مملکت این قدر بین جوان ها ناشناخته نباشند. این آدمی که سال ها در میان تهرانی ها زندگی کرده است نباید این قدر مهجور باشد ،آدمی که تاریخ و ادبیاتشان را با کارهایش غنی تر کرده است.

* ظاهرا دکتر در کشورهایی مثل تاجیکستان طرفداران زیادی دارد و بین مردم آنجا بسیار محبوب است؟

همین طور است. چندوقت پیش رئیس فرهنگستان علوم تاجیکستان به من گفت: «آقای زرین کوب ما برای برادر شما بسیار احترام قائلیم و کتاب هایش بسیار در کشور ما خوانده می شود، درحالی که در کشور خودتان دکتر را کمتر می شناسند.» الآن اکثر کتاب های ایشان به زبان روسی، انگلیسی و فرانسه ترجمه شده است شاگردانی که دکتر تربیت کرده است حالا از استادان بنام هستند؛ مثل استاد پورنامداریان و…

بخشی از کتاب “آمدیم خانه نبودید”
مربوط به عبدالحسین زرین کوب
صفحه ۴۱۷ الی ۴۳۸